آرامشآرامش برای همهآرامش درونآموزشارتباط با خداجملات تاکیدیخودسازیداستان کوتاهمثبت اندیشیموفقیت

قدرت جادویی کلمات از دیدگاه جول اوستین

قدرت کلمات –  کلمات ما از قدرتی خلاقانه برخوردارند. هرگاه واژه ای بر زبان می آوریم، چه خوب و چه بد، به آنچه می گوییم جان می دهیم. بسیاری از مردم درباره خودشان، خانواده شان و آینده شان چیزهای منفی می گویند. حرف هایی مثل: «هرگز موفق نخواهم شد. این بیماری مرا از پا خواهد انداخت. اوضاع کار آنقدر خراب است که گمان نمی کنم از پسش برآیم. فصل آنفلوآنزا دارد می آید، به احتمال زیاد مریض خواهم شد.»

این افراد  از قدرت کلمات آگاه نیستند و نمی فهمند که دارند آینده شان را پیشگویی می کنند. در کتاب های آسمانی آمده است: «ما میوه کلمات خود را می خوریم.» این جمله بدان معنی است که ما آنچه را می گوییم، به دست می آوریم.

نکته کلیدی این است: شما باید کلماتتان را همان مسیری بفرستید که دوست دارید زندگیتان در آن مسیر پیش رود. نمی توانید از شکست حرف بزنید و انتظار پیروزی داشته باشید. نمی توان از کمبودها حرف زد و انتظار وفور داشت. شما همان چیزی را می آفرینید که می گویید. انرژی جادویی قدرت کلمات همیشه گوش به فرمان است تا اطاعت کند.

اگر می خواهید بدانید که پنج سال دیگر در چه حال خواهید بود، به آنچه درباره خودتان می گویید،گوش کنید. ما با کلماتمان هم می توانیم به آینده مان برکت ببخشیم و هم آن را نفرین کنیم. به همین دلیل است که هرگز نباید بگوییم: «من پدر یا مادر خوبی نیستم. من جذاب نیستم. من زشتم. هیچ کاری را درست نمی توانم انجام بدهم. احتمالا از کار برکنار خواهم شد.»

اصلا این حرف ها را به زبان نیاورد! شاید این افکار به ذهنتان خطور کند، اما مرتکب این اشتباه نشوید که آن ها را بازگو کنید. درست در همان لحظه ای که فکرتان را بیان می کنید اجازه می دهید که ریشه بدواند. قدرت کلمات را از یاد نبرید.

جول اوستین می گوید:

بسیار پیش آمده که فکری منفی از ذهنم گذشته و نزدیک بوده آن را بر زبان بیاورم اما جلوی خودم را گرفته ام و فکر کرده ام: « نه! باید دهانم را ببندم. من درباره شکست با آینده ام صحبت نمی کنم. من درباره شکست با زندگی ام صحبت نمی کنم. برعکس، من درباره خوبی ها با زندگی ام حرف می زنم.» اعلام خواهم کرد: «من متبرک شده ام!» من قوی ام. من سالمم. امسال سال فوق العاده ای است!» وقتی این کار را انجام می دهید، در واقع دارید آینده تان را متبرک می کنید.قدرت کلمات را جدی بگیرید.

وقتی که داشتیم مرکز همایش کمپاک در هیوستون را برای تبدیل آن به کلیسای جدید لیک وود بازسازی می کردیم، مهندسان معمار گفتند که برخلاف تخمین های اولیه ما، این پروژه میلیون ها دلار خرج روی دستمان خواهد گذاشت. من از ارقامی که به ما ارائه دادند شوکه شدم. بعد از اینکه به خودم آمدم، اندیشیدم: «غیر ممکن است. امکان ندارد بتوانم چنین پولی فراهم کنم. این کار نشدنی است.»

افکار در سرم می چرخید اما می دانستم که بهتر است آنها را بر زبان نیاورم. نگرش من این بود: «اگر قرار است چیزی را برای آینده ام پیش بینی کنم، بهتر است چیز خوبی باشد. آنچه را احساس می کنم بر زبان نمی آورم. نمی گویم این اتفاق در جهان واقعی چگونه به نظر می رسد. نه، من آن چیزی را می گویم که خدا درباره ام می گوید.»

آنچه اعلام کردم، این بود: «خداوند همه نیازهای ما را برطرف و خواسته های ما را محقق می سازد. گرچه ممکن است خواسته ما محال به نظر برسد، اما می دانم برای خداوند غیر ممکن وجود ندارد. وقتی که پروردگار دری روبرویمان قرار می دهد، کلید آن را هم به ما می دهد.»

به پیروزی ایمان داشتم و دیدیم که آرزویمان دارد آرام آرام تحقق می یابد. درکتاب آسمانی آمده است: «موت و حیات در ید قدرت زبان است.» باز هم به قدرت کلمات اشاره شده است. شما درباره آینده تان چه می گویید؟ درباره مسائل مالیتان چه می گویید؟ مطمئن باشید کلماتمان در همان جهتی حرکت می کنند که دوست دارید زندگیتان به آن جهت برود.

اگر طرفدار بازی بیسبال باشید، به احتمال زیاد خوسه لیما را می شناسید. او در خلال سال های 1990  تا1999 ، ستاره پرتاب توپ در تیم هیوستون آستروس بود. لیما در یک فصل، بیست و یک بازی را برد و به عنوان یکی از بهترین پرتاب کنندگان توپ در لیگ شناخته شد. اما اتفاق جالبی افتاد. وقتی که تیم آستروس از زمین بازی آسترودوم به زمین بازی جدیدی در مرکز شهر نقل مکان کرد، حفاظ قسمت چپ زمین، نسبت به ورزشگاه آسترودوم، به میانه زمین بازی نزدیکتر بود. این نزدیکی به نفع ضربه زنندگان به توپ بود اما کار را برای پرتاب کنندگان توپ مشکل می کرد.

اولین باری که خوسه لیما به زمین بازی جدید رفت، روی محل خاکی پرتاب توپ ایستاد. وقتی که به زمین دست چپ نگاه کرد و دید که حفاظ ها چقدر نزدیکند، اولین حرفی که از دهانش خارج شد این بود: «هرگز نمی توانم توپی را در اینجا پرتاب کنم. حفاظ زیادی به من نزدیکند.»

آیا می دانستید که او از جایگاه بیست و یک بار برنده بودن به جایگاه شانزده بار بازنده بودن سقوط کرد؟ این ماجرا یکی از بزرگترین شکست ها در تاریخ تیم آستروس بود. چه اتفاقی افتاد؟ خوسه لیما آینده اش را پیشگویی کرد. آن افکار منفی به ذهنش هجوم آوردند و او به جای اینکه جلوی آنها را بگیرد اشتباه بزرگی کرد و افکارش را به زبان آورد. وقتی کلمات از دهانتان خارج می شوند به آینده تان جان می بخشید. در کتاب آسمانی آمده: «و از سخنان دهان خود در دام افتاده، و از سخنان دهانت گرفتار شده باشی.»

وقتی پسربچه بودم مردی در شهرمان زندگی می کرد که رئیس شرکتی بود که مسئولیت مراقبت از زمین های کلیسا را بر عهده داشت. او بسیار مؤدب، مهربان و صمیمی بود. با وجود این، نگاهی بسیار منفی داشت. هر بار که با او صحبت می کردم، می گفت که چقدر زندگی سخت و اوضاع کار راکد است، و اینکه چطور تجهیزات شرکت او رو به فرسایشند. او در خانه هم مشکلاتی داشت. یکی از فرزندانش بسیار خودسر بود و بی وقفه به خودسری هایش ادامه می داد. من این مرد را دو بار در هفته و تقریبا به مدت ده سال می دیدم. اصلا نمی توانم زمانی را به خاطر بیاورم که از او اخبار منفی نشنیده باشم. قصد بی حرمتی به شرایط او را ندارم اما نکته این جاست که وی شکست خود را پیشگویی کرده بود. او آینده اش را نفرین می کرد و فهمید ناخواسته اسیر کلماتی شده که از دهانش خارج می شدند.

متأسفانه، وقتی حدودا پنجاه و پنج ساله بود به شدت مریض شد. دو سه سال پس از آن را هم در رفت و آمدهای مکرر به بیمارستان گذراند. و سرانجام با مرگی تلخ و در تنهایی از دنیا رفت. این فکر مدام به ذهنم خطور می کند که او در تمام عمرش این پایان تلخ را برای خودش پیش بینی کرده بود، چرا که همیشه در حرف هایش تأکید می کرد که به سن بازنشستگی نخواهد رسید. او همان چیزی را به دست آورد که خود فراخوانده بود.

شاید شما الان در برهه سختی از زندگیتان قرار گرفته باشید، اما اجازه دهید شما را به چالش بکشم. از قدرت کلمات نه برای توصیف موقعیتتان، بلکه برای تغییر آن استفاده کنید‌. سلامتی را اعلام کنید. خوبی را اعلام کنید. فراوانی را اعلام کنید.

با آنچه می گویید به سرنوشت خود جان می بخشید. در طول روز باید بگوییم: «من در پناه لطف خدا هستم. من با توسل به پیامبران الهی از عهده هر کاری برمی آیم. من متبرک شده ام. من قوی ام. من سالمم.» اگر این کار را بکنید همه زندگیتان متبرک می شود. شما با قدرت کلمات تان خوبی ها را پیشاپیش به آینده تان می فرستاد. اگر یک روز صبح از خواب بیدار شدید و دیدید احساس خوبی ندارید، هرگز نگویید: «امروز روز مزخرفی خواهد بود. اصلا دلم نمی خواهد سر کار بروم. از سر و کله زدن با این بچه ها خسته شده ام.» برعکس، بلند شوید و بگویید: «امروز قرار است روزی عالی باشد. خیلی درباره آینده ام هیجان‌زده ام. قرار است اتفاق خوبی برایم بیفتد.» از جملات مثبت تأکیدی استفاده کنیم.

باید کلماتمان را در همان مسیری بیان کنید که دوست دارید زندگیتان در آن مسیر به پیش رود. شاید در مقطعی ناامید و مأیوس شده باشید، شاید در رابطه ای شکست خورده باشید، شاید آن ترفیع شغلی ای را که انتظارش را داشتید دریافت نکرده اید، اما به جای اینکه شکایت کنید و بگویید «خب، اصلا باید می دانستم که هیچ اتفاق خوبی برای من نمی افتاد. این هم از شانس من است،» باید بگویید: «خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری! خداوند از آنچه باعث آزار من است، فایده ای به من می رساند. من دست خالی از این ماجرا بیرون نمی روم بلکه بهتر از آنچه بودم می شوم.»

این همان چیزی است که آموخته ام. شما به آنچه خودتان درباره خودتان می گویید، بیشتر از آنچه دیگران درباره تان می گویند، باور دارید. برای همین است که پیوسته بگوییم: «من متبرک شده ام. من سالمم. من قوی ام. من ارزشمندم. من بااستعدادم و آینده روشنی دارم.» این کلمات از دهانتان خارج می شوند و مستقیم وارد گوش هایتان می شوند. با گذشت زمان، آنها همان تاثیر را در درون تان خواهند گذاشت.

بیشتر بخوانید: معجزه عبارات تاکیدی مثبت در زندگی

مطلبی درباره یک پزشک اروپایی خواندم که در میان بیمارانش، تعدادی مریض بسیار بدحال داشت. بیمارانی که تحت روش های معمول درمانی قرار گرفته بودند اما در وضعیت سلامتیشان بهبودی حاصل نشده بود. تا اینکه آقای دکتر نسخه ای بسیار غیر معمول برایشان تجویز کرد. او آنها را مجبور می کرد سه یا چهار بار در ساعت بگویند: «هر روز و به هر شکل ممکن، حالم بهتر و بهتر می شود.»

طی چند ماه آینده، آقای دکتر به نتایج چشمگیری دست یافت. بسیاری از بیمارانی که با شیوه های معمول درمانی نتیجه ای نگرفته بودند، به ناگاه احساس بهبود یافتن کردند.

چه اتفاقی افتاد؟ وقتی آنها صدای خودشان را می شنیدند که «حالم دارد بهتر می شود، دارم بهبود می یابم و سلامتی ام دارد برمی گردد»، این قدرت کلمات بود که  باعث می شد تصویری تازه در درونشان نقش ببندد. بیماران خیلی زود سعی کردند خودشان را سالم، قوی و عاری از هرگونه مشکلی ببینند. به محض اینکه تصویری را در درونتان ثبت کنید، خداوند آن را در بیرون محقق می سازد. وقتی اجازه ندهید کلمات منفی از دهانتان خارج شوند و کلماتی سرشار از ایمان و پیروزی را به سوی آینده بفرستید، خواهید دید که چگونه زندگیتان وارد مرحله ای کاملا جدید می شود.

آدم هایی را می شناسم که همیشه خسته و شاکی اند و پیوسته می گویند: «خیلی خسته ام. هیچ رمقی برایم باقی نمانده است.»

وقتی این افراد برای مدتی طولانی درباره چنین موضوعی حرف می زنند، موضوع به واقعیت تبدیل می شود. هیچ می دانستید هر قدر بیشتر درباره چیزی صحبت کنیم، بیشتر آن را به درون وجودمان هدایت می کنیم؟ انگار که به او غذا می دهیم. اگر صبح که از خواب بیدار می شوید بی درنگ از احساستان حرف بزنید، اینکه چقدر خسته اید و نمی تواند از پس کارها برآیید، در واقع خودتان را شکست می دهید. شما با دست خود برای خودتان چاه می کنید.

درباره مشکل حرف نزنید، بلکه از راه حل صحبت کنید

در کتاب مقدس آمده است: «بگذارید که آدم ضعیف بگوید: من قوی ام.» توجه کنید که در این آیه گفته نمی شود: «به آدم ضعیف اجازه دهید درباره ضعف هایش صحبت کند. بگذارید او پنج نفر از دوستانش را جمع کند و درباره نقاط ضعفشان با هم صحبت کنند.» برعکس، در کتاب مقدس با تأکید آمده است: «بگذارید آدم ضعیف دقیقا متضاد آنچه را احساس می کنید بگوید.

به عبارت دیگر، درباره آنچه هستید صحبت نکنید، درباره آنچه می خواهید باشید حرف بزنید. وقتی صبح از خواب برمی خیزید و احساس خستگی و بی حالی می کنید، به جای آنکه بیشتر از همیشه گله و شکایت کنید، باید بگویید: «من به لطف نیروی الهی، قوی ام. من پر از انرژی ام. توان من تجدید شده. امروز روزی عالی خواهد بود.»

اگر این کار را انجام دهید، نه تنها احساستان بلکه نگرشتان هم تغییر خواهد کرد. دیگر با ذهنیتی ضعیف، شکست خورده و دربند از خانه خارج نخواهید شد. بلکه با نگرشی پیروزمندانه، گام های بلند، لبخندی بر چهره و شانه های صاف بیرون خواهید رفت. قدرت کلمات را لمس کنید. این کلمات به راستی می توانند روحیه تان را بالا ببرند و باعث شوند خودتان و شرایط تان را از دریچه ای تازه ببینید.

شما انسانی منحصربه فردید. شاهکارید. گنجینه ای ارزشمندید. وقتی صبح از خواب بیدار می شوید، به جای لباس پوشیدن، در آینه نگاه کنید و به جای اینکه بگویید: «آه! ببین چقدر پیر شده ام.این موهای خاکستری را نگاه کن. این چروک ها را ببین»، لبخند بزنید و بگویید: «صبح به خیر ای زیبارو! صبح به خیر ای خوش قیافه! صبح به خیر که متبرکی، سعادتمندی، موفقی، نیرومندی، بااستعدادی، خلاقی، اعتماد به نفس داری، قوی هستی، ایمن هستی، منظمی، تمرکز داری و فرزند دلبند پروردگار بی همتایی!» این کلمات را به درون وجودتان بفرستید. قدرت کلمات را نادیده نگرید! درباره آینده تان با ایمان کامل حرف بزنید!

 

لطفا پس از مطالعه ، نظر خود را در مورد این مقاله بنویسید. با تشکر مدیریت سایت

 

لطفا با لایک این مطلب ما را دلگرم و حمایت کنید.

4.3/5 - (140 امتیاز)
بنر تجربه

نوشته های مشابه

‫8 دیدگاه ها

  1. باسلام و عرض ادب
    از اینکه این مطلب را با نگارشی روان و تاثیرگذار در سایتتان قرار داده اید سپاسگزارم.

  2. سلام ، از اینکه چند دقیقه مارو با صحبتای پر محتوای جول‌استین مأنوس کردین ٫ بی‌نهایت تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا