راز قانون جذب _ شاید تو نشسته ای و از خود می پرسی که راز چیست؟
الآن می گویم چطور برای خودم پیش آمد تا این را بفهمم. همه ی ما با قدرتی لایتناهی سر و کار داریم ، همگی خودمان را دقیقا با قوانین مشابهی راهنمایی می کنیم. قوانین طبیعی کائنات به قدری دقیق و منظم است که ما حتی در ساختن سفینه های فضایی هم هیچ مشکلی نداریم.
ما می توانیم مردم را به کره ی ماه بفرستیم و می توانیم زمان فرود را فقط با اختلاف چند ثانیه تعیین کنیم. در هر جا که هستی – هند، استرالیا، زلاندنو، استکهلم، لندن، تورنتو، مونتریال یا نیویورک – همه ی ما فقط با یک قدرت سر و کار داریم؛ یک قانون، و آن قانون جذب است و ما در این جا راز قانون جذب را برای شما بیان می کنیم.
راز در واقع در قانون جذب نهفته است! هر آنچه به زندگی ات وارد می شود، در واقع تو خودت آن را به سوی زندگی ات می کشانی و به واسطه ی تصویر ذهنی ات است که آن را جذب می کنی. این همان تفکر خودت است. هر آنچه در ذهنت جاری باشد، آن را به سوی خود جذب می کند.
هر اندیشه ی تو، واقعی است ، نیرو است.
پرنتیس ملفورد
برجسته ترین آموزگارانی که تا حال زیسته اند، به ما گفته اند که قانون جذب قدرتمند ترین قانون کائنات است. از این قانون، شاعرانی مثل ویلیام شکسپیر، رابرت برونینگ و ویلیام بلیک هم در اشعار خود یاد کرده اند و موسیقیدانانی مانند لودویگ ون بتهوون در موسیقی خود. هنرمندانی مانند لئوناردو داوینچی آن را در نقاشی های خود ترسیم کرده اند و متفکرانی برجسته نظیر سقراط، افلاطون، رالف والدو امرسون، فیثاغورت، سر فرانسیس بیکن، اسحاق نیوتن، یوهان ولگانگ ون گوته و ویکتور هوگو آن را در نوشته ها و تعلیماتشان گنجانده اند. قرن ها است که نام آنان باقی و آثار حماسی شان جاودانی است.
مذاهبی مانند اسلام و مسیحیت ، هندو، بودایی، یهودی، ، سنت های ریاضت و عزلت نشینی و تمدن هایی مانند بابلیان و مصریان کهن، این قانون را از طریق آثار مکتوب و داستان های خود ارائه داده اند. این قانون به صورت الگوی خاص خودش در قرون مختلف در آثار و نوشته های کهن یافت شده و در سه هزار سال قبل از میلاد روی سنگ حک می شده است. حتی با اینکه عده ای از دل و جان خواهان این آگاهی بودند، همیشه برای کشف در دسترس بوده است. این قانون از بدو پیدایش شروع شده، همیشه بوده و خواهد بود.
این قانونی است که نظام کامل کائنات را در هر لحظه از زندگی تو و هر موردی که در زندگی ات تجربه اش می کنی، معین می کند. هر کسی و در هر جایی باشی، قانون جذب کل تجارب زندگی ات را شکل می دهد و این قانون قوی از طریق افکارت کار خود را به انجام می رساند. تو خودت هستی که قانون جذب را جهت احترام فرا می خوانی و این کار را از طریق افکارت انجام می دهی. در سال 1912، چارلز هانل از قانون جذب به عنوان عظیم ترین و قابل اطمینان ترین قانونی که کل نظام خلقت بدان متکی است، نام برد.
بیشتر بخوانید : قانون جذب مسیر مشخص رسیدن به موفقیت
آدم های عاقل همیشه از این مسأله (راز قانون جذب ) آگاهی داشته اند. تو می توانی همین حالا سری به تاریخ بابلیان کهن بزنی. آنان همیشه این قانون را می شناخته اند. این برگزیده ای از گروهی کوچک از مردم است. تمدن کهن بابلی ها و شکوفایی عظیم آنها توسط محققان به صورت مستند در آمده است. آنها بابت خلق باغ های معلق بابل ، یکی از عجایب هفتگانه ی دنیا، شهرت دارند. این جماعت از طریق درک و به کارگیری قوانین کائنات، یکی از ثروتمندترین نژادها در تاریخ بشر بودند.
خیال می کنی به چه دلیل است که فقط یک درصد جمعیت دنیا نود و شش درصد از تمام پول های دنیا را به دست می آورند و آن را اختیار دارند؟ خیال می کنی این تصادفی است؟ نه. به این شیوه طرح ریزی شده است. آنها چیزی را درک کرده اند. آنها به راز پی برده اند، و حالا این راز به تو هم معرفی می شود.
افرادی که ثروت را به سوی خود کشانده اند، آگاهانه یا ناآگاهانه، از راز استفاده کرده اند. آنها فقط فکر وفور نعمت و ثروت را در سر می پرورانند و اجازه نمی دهند که هیچ گونه فکر متناقضی در ذهنشان ریشه بدواند.
افکار غالب آنها، فقط مربوط به ثروت است. به جز مسأله ی ثروت، چیزی دیگر در سر آنها نیست. خواه از این قضیه آگاه باشند یا نه، فکر غلبه بر ثروت موجود در ذهن آنها است که ثروت را برای شان به ارمغان می آورد.
در واقع قانون جذب همیشه مشغول به کار است و این راز قانون جذب است. نمونه ای بی نقص برای اثبات راز و قانون جذب حین عمل این است: شاید خودت افرادی را بشناسی که به ثروتی هنگفت دست یافتند، کل آن را از دست دادند و در مدت زمانی کوتاه دوباره مال و منالی عظیم نصیبشان شد. اتفاقی که در اینگونه موارد افتاد، چه آنها خودشان واقف بودند یا نه، این بود که افکار غالب آنان حول محور ثروت دور می زد و به این صورت بود که در وهله ی اول آن را به دست آوردند.
سپس اجازه دادند فکر ترس از ضرر و زیان و از دست دادن ثروت در ذهنشان رخنه کند و آن موقع بود که همان افکار ترسناک ضرر و زیان غالب شد و کفه ی ترازو از افکار غالب بر ثروت به افکار غالب بر ضرر و زیان متمایل شد و از این رو همه ی ثروت خود را از دست دادند. به هر حال، به محض از دست دادن ثروت، ترس از ضرر و زیان ناپدید شد و دوباره افکار غالب بر ثروت نمایان شد و از این رو ثروت آنها برگشت.